زندگی باگاوانث کساری زمانی که نگهبان ویجایا لاکشمی با نام مستعار ویجی، دختر زندانبانش می شود، تغییری غیرمنتظره پیدا می کند. کساری، با احساس عدالتناپذیر خود، سفری را آغاز میکند تا ویجی را به یک زن جوان انعطافپذیر تبدیل کند که مشتاق پیوستن به ارتش هند است. در این روایت حضور راهول سانگوی، یک سرمایه دار قدرت طلب است که ارتباطش با باگاوانث و ویجی، اسرار پنهان را آشکار می کند.
سالها پس از اینکه مادرش او را ترک کرد و دوباره ازدواج کرد، از رامانا خواسته میشود اسنادی را امضا کند که هر گونه رابطه با مادرش را رد میکند، اما او قبول نمیکند و میخواهد که چرا مادرش او را ترک کرده است.
یک مرد برای حفظ وعده پدرش و نجات دوست خوشنام وی که به دروغ متهم شده است، وارد مبارزه ای با سروزیر دو ایالت می شود...
ویجی راجندران یک مرد خوش شانس است. وقتی پدرش، یک تاجر ثروتمند، به طور غیرمنتظره ای فوت می کند، اوضاع تغییر می کند.
سگ وحشی با نام ویجی وارما یک مأمور NIA است که برای رسیدگی به پرونده تروریسم از یک میز کار به میدان برگشته است. او علی رغم داشتن انگیزه شخصی آسمان و زمین را برای اطمینان از برقراری عدالت به خاطر کشور حرکت می دهد…
داستان عاشقانه "ویکرام آدیتیا" است که به عشق اعتقاد ندارد بلکه به زبان ستاره ها معتقد است. دکتر "پریرنا" هم به علم بیشتر از تقدیر و سرنوشت اعتقاد دارد.در عین بیزاری و عدم اعتقاد به عشق، این دو عاشق یکدیگر میشوند.
زندگی یک بوکسور که از سنین پایین به این ورزش علاقه داشته و در تلاش برای تحقق رویاهای خود بوده ، به طور ناگهانی دچار تغییرات و مشکلات زیادی می شود